۱۳۸۷ بهمن ۲۳, چهارشنبه




ديگر در سوئد زندگى مي كرديم . تنها بوديم و دوست و آشنايى نداشتيم.ما در تابستان به سوئد آماده بوديم و قرار بود از همان سال تحصيلى به مدرسه سوئدى بروم. طبق قانون سوئد قرار بود مدتى از بچه هاى سوئدى يا به اصطلاح کلاس هاى عادى مدرسه ی سوئدى جدا باشم تا زبان ياد بگيرم. اوايل سخت بود ولى از آن چه فكر ميكردم خيلى بهتر بود .در كلاس سوئدی كه بهتر است بجاى آن بگويم عربى چون از هفت نفر كلاس پنج نفر عرب بودند. زود دوست پيدا كردم و براى اولين بر در عمرم سياه پوست ديدم. اين عكسِ همکلاسیام و تعدادى از والدین آنهااست.

هیچ نظری موجود نیست: